سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا رسول الله مددی

ارسال  شده توسط  رضا شکوهی در 87/5/8 5:26 عصر

                        از بعثت او جهان جوان شد                       

                                   گیتی چو بهشت جاودانه شد

 

سالروز تجلى انوار الهى، نزول والاترین نعمت پروردگار بر بشریت، طلوع خورشید درخشان خاتمیت بر آسمان نبوت، بعثت اشرف موجودات، خاتم انبیاء حضرت محمد مصطفى(صلى الله علیه وآله) بر همه یگانه پرستان، مخصوصاً مسلمانان مبارک باد.


اول: مستحب است که درنیمه های این شب از خواب برخیزید و به عبادت بپردازید و کیفیت آن به این صورت است: به جای آوردن دوازده رکعت نماز، در هر رکعت حمد و سوره‏اى از سوره‏هاى کوچک مفصل ( مفصل از سوره محمد است تا آخر قرآن). در هر دو رکعت سلام دهید. پس از پایان نمازها، سوره حمد را هفت مرتبه و معوذتین را هفت مرتبه و قل هو الله أحد و قل یأایها الکافرون هر کدام را هفت مرتبه و إنا أنزلناه و آیة الکرسی هر کدام را هفت مرتبه بخوانید. سپس این دعا را قرائت نمایید :

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرا اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَاقِدِ عِزِّکَ عَلَى أَرْکَانِ عَرْشِکَ وَ مُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ کِتَابِکَ وَ بِاسْمِکَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ وَ ذِکْرِکَ الْأَعْلَى الْأَعْلَى الْأَعْلَى وَ بِکَلِمَاتِکَ التَّامَّاتِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ . آنگاه هر دعایى که خواستید بخوانید. انشاءا... مستجاب می شود


مرگ همکار

ارسال  شده توسط  رضا شکوهی در 87/5/8 5:11 عصر


یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود:

 

 «دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت 10 در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم.»


در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است.


این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت10 به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند: «این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»

 

کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.

 

آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:

«تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جزء خود شما. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید.

 

زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدین‌تان، شریک زندگى‌تان یا محل کارتان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید.

 

مهم‌ترین رابطه‌اى که در زندگى مى‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است.

 

خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن‌ها و چیزهاى از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت‌هاى زندگى خودتان را بسازید.

دنیا مثل آینه است. انعکاس افکارى که فرد قویاً به آن‌ها اعتقاد دارد را به او باز مى‌گرداند. تفاوت‌ها در روش نگاه کردن به زندگى است.»


یاعلی

ارسال  شده توسط  رضا شکوهی در 87/4/25 6:23 عصر

میلاد مولی المومنین اسدالله الغالب علی بن ابی طالب مبارک باد

 

                           نازد به خودش خدا که حیدر دارد

                                                                 دریای فضائلی مطهر دارد

                          همتای علی نخواهد امد ولله

                                                              صد بار اگرکعبه ترک بردارد

 

یا علی دست نیازی که به سوی تو دراز کرده ایم نامید برمگردان


گنجشک و خدا

ارسال  شده توسط  رضا شکوهی در 87/4/25 6:14 عصر

 

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت، فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می‌گفت: می‌آید، من تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و یگانه قلبی‌ام که دردهایش را در خود نگه می‌دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه‌ای از درخت دنیا نشست.

فرشتگان چشم به لبهایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:

"با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست". گنجشک گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی‌هایم بود و سرپناه بی کسی‌ام.

 

 تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه می‌خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه‌ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی‌ام بر خاستی.

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه‌هایش ملکوت خدا را پر کرد.


سنگهای بزرگ

ارسال  شده توسط  رضا شکوهی در 87/4/6 2:27 عصر

معلمی با جعبه‌ای در دست وارد کلاس شد و جعبه را روی میز گذاشت. بدون هیچ کلمه‌ای، یک ظرف شیشه‌ای بزرگ و چند سنگ بزرگ از داخل جعبه برداشت و تا جایی که ظرف گنجایش داشت سنگ بزرگ داخل ظرف گذاشت.

سپس از شاگردان خود پرسید: آیا این ظرف پر است؟

همه شاگردان گفتند: بله.

سپس معلم مقداری سنگ‌ریزه از داخل جعبه برداشت و آنها را به داخل ظرف ریخت و ظرف را به آرامی تکان داد. سنگ‌ریزه‌ها در بین مناطق باز بین سنگ های بزرگ قرار گرفتند. این کار را تکرار کرد تا دیگر سنگ‌ریزه‌ای جا نشود.

دوباره از شاگردان پرسید: آیا ظرف پر است؟

شاگردان با تعجب گفتند: بله.

دوباره معلم ظرفی از شن را از داخل جعبه بیرون آورد و داخل ظرف شیشه ای ریخت و ماسه‌ها همه جاهای خالی را پر کردند.

معلم یکبار دیگر پرسید: آیا ظرف پر است؟ و شاگردان یکصدا گفتند: بله.

معلم یک بطری آب از داخل جعبه بیرون آورد و روی همه محتویات داخل ظرف شیشه‌ای خالی کرد و گفت: حالا ظرف پر است.

سپس پرسید: می‌دانید مفهوم این نمایش چیست؟

و گفت: این شیشه و محتویات آن نمایی از زندگی شماست. اگر سنگ های بزرگ را اول نگذارید، هیچ وقت فرصت پرداختن به آن ها را نخواهید یافت. سنگهای بزرگ مهم‌ترین چیزها در زندگی شما هستند؛ خدایتان، خانواده‌تان، فرزندانتان، سلامتی‌تان، دوستانتان و مهم‌ترین علایق‌تان. چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر نباشند ولی این‌ها باقی بمانند، باز زندگی‌تان پای برجا خواهد بود. به یاد داشته باشید که ابتدا این سنگ ها ی بزرگ را بگذارید، در غیر این صورت هیچ گاه به آنها دست نخواهید یافت. اما سنگ‌ریزه‌ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل تحصیل، کار، خانه و ماشین‌. شن‌ها هم سایر چیزها هستند؛ مسایل خیلی ساده.

معلم ادامه داد: اگر با کارهای کوچک (شن و آب) خود را خسته کنید، زندگی خود را با کارهای کوچکی که اهمیت زیادی ندارند پر می کنید و هیچ گاه وقت کافی و مفید برای کارهای بزرگ و مهم (سنگ های بزرگ) نخواهید داشت. اول سنگ‌های بزرگ را در نظر داشته باشید، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند.

شرح حکایت: کارها را باید دسته بندی و اولویت بندی کرد و در زمان مناسب آنها را انجام داد. سنگ های بزرگ شما کدامند؟


یا زهرا

ارسال  شده توسط  رضا شکوهی در 87/4/4 7:42 عصر

ولادت با سر سعادت صدیقه کبری حضرت زهرا (س)بر همگان مبارک باد

زهرا که عنایتش به دنیا برسد                                   باشد که به فریاد دل ما برسد

یا رب سببی ساز که در روز جزا                                پرونده ما به دست زهرا برسد

از امام صادق علیه‏السلام روایت شده: هرگاه حاجتى داشتید که نسبت به آن بسیار در سختى قرار گرفته‏اید، دو رکعت نماز گذارده، پس از نماز سه بار تکبیر گفته، آنگاه تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام را بگوید، سپس سجده کرده و صد بار بگو:
اى مولاى من اى فاطمه، بفریادم رس.
آنگاه گونه راستت را بر زمین قرار ده و همین ذکر را تکرار کن، آنگاه دوباره سجده کن و صد و ده بار آنرا بگو، و حاجتت را ذکر کن، خداوند حاجتت را برآورد.